سادگی عمیق؛ چرا چای سفید خاص است؟
بوی آرام، انگار کسی یواشکی پنجره را باز گذاشته بود تا مه صبح بیاید تو. روی میز، برگهایی که وانمود میکنند چیزی نگفتهاند—ساکت، روشن، بیاعتنا. کسی نمیپرسد: چرا اینقدر سفید؟ یا اصلاً مگر برگ، سفید میشود؟ انگشت گذاشتم روی لبهی فنجان. خنک بود. شاید چون هیچکس عجله ندارد اینجا. برگها هم عجلهای ندارند، همانطور نرم…

